مامور آتش نشانی که وظیفۀ او خاموش کردن حریق و جلوگیری از آتش سوزی است، دستگاه خاموش کنندۀ آتش که حاوی مواد شیمیایی می باشد، کنایه از از میان برندۀ شوق و هیجان
مامور آتش نشانی که وظیفۀ او خاموش کردن حریق و جلوگیری از آتش سوزی است، دستگاه خاموش کنندۀ آتش که حاوی مواد شیمیایی می باشد، کنایه از از میان برندۀ شوق و هیجان
آن چیز یا آن کس که آتش افشاند. - طیارۀ آتش فشان، کشتی که با آن نفت و آتش بدشمن می افکندند: مرکبی دریاکش و طیاره ای آتش فشان گه نشیب و گه فراز و گاه وصل و گاه نای. منوچهری. - کوه آتش فشان و آتش افشان، کوهی که از دهانۀ آن آب سیه و آتش و خاکستر سوزان بیرون جهد. برکان
آن چیز یا آن کس که آتش افشاند. - طیارۀ آتش فشان، کشتی که با آن نفت و آتش بدشمن می افکندند: مرکبی دریاکش و طیاره ای آتش فشان گه نشیب و گه فراز و گاه وصل و گاه نای. منوچهری. - کوه آتش فشان و آتش افشان، کوهی که از دهانۀ آن آب سیه و آتش و خاکستر سوزان بیرون جهد. بُرْکان
صفت رام بودن اسب. غیرکشنده و غیرسرکش و غیرتوسن: رام زین و خوش عنان و کش خرام و تیزگام شخ نورد و راهجوی و سیل بر وکوه کن. منوچهری. دیرخواب و زودخیز و تیزسیر و دوربین خوش عنان و کش خرام و پاکزاد و نیکخوی. منوچهری. اشهب گردون بدرکاب نگیرد جز پی یکران خوش عنان که تو داری. سیدحسن غزنوی. نه ابر از ابر نیسان درفشان تر نه باد از باد بستان خوش عنان تر. نظامی. بدستم در از دولت خوش عنان طبرزد چنین شد طبرخون چنان. نظامی. چون آب رونده خوش عنان باش هرجا که روی لطف رسان باش. نظامی
صفت رام بودن اسب. غیرکشنده و غیرسرکش و غیرتوسن: رام زین و خوش عنان و کش خرام و تیزگام شخ نورد و راهجوی و سیل بر وکوه کن. منوچهری. دیرخواب و زودخیز و تیزسیر و دوربین خوش عنان و کش خرام و پاکزاد و نیکخوی. منوچهری. اشهب گردون بدرکاب نگیرد جز پی یکران خوش عنان که تو داری. سیدحسن غزنوی. نه ابر از ابر نیسان درفشان تر نه باد از باد بستان خوش عنان تر. نظامی. بدستم در از دولت خوش عنان طبرزد چنین شد طبرخون چنان. نظامی. چون آب رونده خوش عنان باش هرجا که روی لطف رسان باش. نظامی