جدول جو
جدول جو

معنی آتش عنان - جستجوی لغت در جدول جو

آتش عنان
(تَ عِ)
تند (سوار)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آتش زبان
تصویر آتش زبان
تیززبان، کسی که تند سخن بگوید، برای مثال سعدی آتش زبانم در غمت سوزان چو شمع / با همه آتش زبانی در تو گیراییم نیست (سعدی۲ - ۳۶۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آتش فشان
تصویر آتش فشان
افشانندۀ آتش مثلاً کوه آتشفشان، در علم زمین شناسی حفره ای در پوستۀ زمین که از دهانۀ آن بخارهای گوگردی و مواد گداخته بیرون آید، کنایه از آنچه برق بزند
فرهنگ فارسی عمید
مامور آتش نشانی که وظیفۀ او خاموش کردن حریق و جلوگیری از آتش سوزی است، دستگاه خاموش کنندۀ آتش که حاوی مواد شیمیایی می باشد، کنایه از از میان برندۀ شوق و هیجان
فرهنگ فارسی عمید
(تَ بِ)
غم و سوزش و شوق محبت. (برهان). و آتش بجان گرفته، نفرینی است
لغت نامه دهخدا
(تَ زَ)
تیز و تند زبان:
سعدی آتش زبانم وز غمت سوزان چو شمع
با همه آتش زبانی در تو گیراییم نیست.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(چَ غَ دَ / دِ)
آن چیز یا آن کس که آتش افشاند.
- طیارۀ آتش فشان، کشتی که با آن نفت و آتش بدشمن می افکندند:
مرکبی دریاکش و طیاره ای آتش فشان
گه نشیب و گه فراز و گاه وصل و گاه نای.
منوچهری.
- کوه آتش فشان و آتش افشان، کوهی که از دهانۀ آن آب سیه و آتش و خاکستر سوزان بیرون جهد. برکان
لغت نامه دهخدا
(چَ)
کارگری که مأمور اطفاء و فرونشاندن آتش است
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ عِ)
صفت رام بودن اسب. غیرکشنده و غیرسرکش و غیرتوسن:
رام زین و خوش عنان و کش خرام و تیزگام
شخ نورد و راهجوی و سیل بر وکوه کن.
منوچهری.
دیرخواب و زودخیز و تیزسیر و دوربین
خوش عنان و کش خرام و پاکزاد و نیکخوی.
منوچهری.
اشهب گردون بدرکاب نگیرد
جز پی یکران خوش عنان که تو داری.
سیدحسن غزنوی.
نه ابر از ابر نیسان درفشان تر
نه باد از باد بستان خوش عنان تر.
نظامی.
بدستم در از دولت خوش عنان
طبرزد چنین شد طبرخون چنان.
نظامی.
چون آب رونده خوش عنان باش
هرجا که روی لطف رسان باش.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از آتش نشان
تصویر آتش نشان
ماموری که مسئول فرو نشاندن آتش باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتش نشان
تصویر آتش نشان
((~. نِ))
مأموری که وظیفه او خاموش کردن حریق است، دستگاهی شامل مواد شیمیایی برای خاموش کردن حریق
فرهنگ فارسی معین
خوش لگام، راهوار، رام
متضاد: بدعنان، بدلجام، سرکش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از آتش نشان
تصویر آتش نشان
رجل إطفاءٍ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از آتش نشان
تصویر آتش نشان
Firefighter
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آتش نشان
تصویر آتش نشان
pompier
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از آتش نشان
تصویر آتش نشان
bombeiro
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از آتش نشان
تصویر آتش نشان
অগ্নিনির্বাপক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از آتش نشان
تصویر آتش نشان
пожарный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آتش نشان
تصویر آتش نشان
Feuerwehrmann
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آتش نشان
تصویر آتش نشان
пожежник
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از آتش نشان
تصویر آتش نشان
strażak
دیکشنری فارسی به لهستانی
آتش نشان، علامت آتش
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از آتش نشان
تصویر آتش نشان
آتش نشان
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از آتش نشان
تصویر آتش نشان
itfaiyeci
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از آتش نشان
تصویر آتش نشان
mkombozi wa moto
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از آتش نشان
تصویر آتش نشان
pompiere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از آتش نشان
تصویر آتش نشان
소방관
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از آتش نشان
تصویر آتش نشان
消防士
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از آتش نشان
تصویر آتش نشان
כבאי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از آتش نشان
تصویر آتش نشان
दमकलकर्मी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از آتش نشان
تصویر آتش نشان
pemadam kebakaran
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از آتش نشان
تصویر آتش نشان
消防员
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از آتش نشان
تصویر آتش نشان
brandweerman
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از آتش نشان
تصویر آتش نشان
bombero
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از آتش نشان
تصویر آتش نشان
นักผจญเพลิง
دیکشنری فارسی به تایلندی